اگه کسی رو دوست داری بهش بگو
 
درباره وبلاگ


سلام خوش اومدین به وبلاگ خودتون امیدوارم لحظات خوبی داشته باشین
آخرین مطالب
پيوندها
  • دخترنازعکسهای خفن
  • ردیاب خودرو

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ×$ّلب تولب$×ّ و آدرس soheil71.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 25
بازدید ماه : 25
بازدید کل : 23924
تعداد مطالب : 44
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1



جاوا اسكریپت

×$ّلب تولب$×ّ
زیبا ترین مطالب عاشقانه فقط برای تو...از نظر دادنتون ممنون میشم




وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم به دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو دادشی صدا میکرد به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو داشتم عشقش متعلق به من باشه.اما اون توجه ای به این مساله نمیکرد.آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه ی پیش رو خواست و من جزومو بهش دادم.بهم گفت متشکرم واز من خداحافظی کرد.

من میخوام بهش بگم ،میخوام بدونه،من نمیخوام فقط داداشی باشم من عاشقشم اما-خیلی خجالتی هستم-علتش رو نمیدونم.

تلفن زنگ زد خودش بود گریه می کرد.دوست پسرش قلبش رو شکسته بود.از من خواست برم پیشش،نمی خواست تنها باشه.من هم اینکارو کردم.وقتی کنارش رو کاناپه نشسته بودم .تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود.آرزو میکردم عشقش متعلق به من باشه .بعد از 2 ساعت دیدن فیلم و خوردن سه بسته چیپس،خواست بره که بخوابه،به من نگاه کرد و گفت:متشکرم و از من خداحافظی کرد.

من میخوام بهش بگم،میخوام بدونه،من نمیخوام فقط داداشی باشم من عاشقشم اما-خیلی خجالتی هستم-علتش رو نمیدونم.

روز قبل از دانشگاه پیش من اومد و گفت:قرارم بهم خورده،اون نمیخواد با من بیاد.من با کسی قرار نداشتم،ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم اگه زمانی هیچکدمِمون برای مراسمی دوست نداشتیم با هم باشیم درست مثل یه خواهر برادر ما با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید.من پشت سر اون کنار در خروجی ایستاد بودم تمام هوش و حواسم به لبخند زیبا و چشمانِ همچون کریستالش بود.آرزو میکردم عشقش متعلق به من باشه.اما اون مثل من فکرنمیکرد ومن اینو میدونستم.به من گفت:متشکرم شب خوشی داشتیم.و از من خداحافظی کرد.

من میخوام بهش بگم،میخوام بدونه،من نمیخوام فقط داداشی باشم.من عاشقشم اما-خیلی خجالتی هستم-علتش رو نمیدونم.

یه روز گذشت سپس یه هفته یه سال قبل از این که بتونم حرف دلم رو بزنم فارغ التحصیلی فرا رسید،من به اون نگاه میکردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره.میخواستم عشقش متعلق به من باشه.اما اون به من توجهی نمیکرد و من اینو میدونستم.قبل از این که خونه بره به سمت من اومد،با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی با گریه منو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی متشکرم و از من خداحافظی کرد.

من میخوام بهش بگم،میخوام بدونه،من نمیخوام فقط داداشی باشم.من عاشقشم اما-خیلی خجالتی هستم-علتش رو نمیدونم.

نشستم روی صندلی،صندلی ساقدوش،حالا اون دختر داره ازدواج میکنه.من دیدم که بله رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد.با مرد دیگه ای ازدواج کرد.من میخواستم عشقش متعلق به من باشه.و من اینو میدونستم،اما قبل از این که به کلیسا بره رو به من کرد و گفت:تو اومدی متشکرم.

میخوام بهش بگم،میخوام بدونه،من نمیخوام فقط داداشی باشم.من عاشقشم اما-خیلی خجالتی هستم-علتش رو نمیدونم.

سالهای خیلی زیادی گذشت.به تابوتی نگاه میکردم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده،فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند،یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه،دختری که دوران تحصیلش اونو نوشته.این چیزی هست که اون نوشته بود:

تمام توجه ام به اون بود آرزو داشتم عشقش برای من باشه.اما اون توجهی به این موضوع نداشت،ومن اینو میدونستم.من میخواستم بهش بگم میخواستم بدونه که نمیخوام برای من فقط داداشی باشه .من عاشقش هستم اما-من خجالتی ام-نمیدونم چرا. همیشه آرزو داشتم به من بگه دوستم داره.

ای کاش این کارو کرده بودم با خودم فکر میکردم و گریه!

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







دو شنبه 10 بهمن 1390برچسب:, :: 17:49 ::  نويسنده : سهیل بازماندگان